رویای خرگوش استیون (قصه کارتونی )
کارتون
Once upon a time
رویایی که هرگز به واقعیت تبدیل نشده بود .
این چه چیزی می توانست ، باشد ، خوب یا بد .
پس این انگیزه ای بود ، برای خرگوش به نام استیون ،
استیون شروع کرده بود . به ساختن یک کاردستی کوچولو این کار دستی یک اسب کاغذی بود . این تنها چیزی بود . از رویا واقعی استیون .
استیون دوست داشت ، یک اسب واقعی داشته باشد ، ولی فعلا یک اسب کاغذی بیشتر نمی توانست داشته باشد .
ولی استیون به خاطر علاقه ای که به اسب ها داشت . می رفت و از نزدیک ترین جایی که می شد . این اسبها رو موقع مسابقه می دید .
رویا ها چیزهای کمی نیستند ، استیون با اینکه فعلا نتوانسته است ، یک اسب بخرد . ولی امیدوار است ، روزی این اسب را بخرد .
اسب سفید کنار دریا در حال دویدن است ، این اسب متعلق به هیچ کس نیست ، روزی استیون کنار دریا می رود . می بیند ، چیزی که آرزوی داشتن آن را دارد .
یک اسب سفید زیبا با یالهای بلند و زیبا .
استیون نگاه به این اسب می کند ، ولی این اسب در یک چشم به هم زدن از آنجا می رود .
استیون غمگین می شود . بعد از این دائم در فکر آن اسب بود . ولی هر قدر هم به آنجا باز گشت . هیچ اثری از آن اسب نبود .
- ۹۴/۰۴/۲۱