داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

ژولیوس خرگوشه (قصه کارتونی )

يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۷ ق.ظ
کارتون
Once upon a time
خرگوش استاد پریدن بود .
اما نه آن پریدن که فکر کند . منظور من پریدن از این شاخه با آن شاخه است .
نه از این شاخه درخت به آن شاخه درخت ،
از این کار به آن کار .
این خرگوش نمی توانست بین کارهای متفاوت یکی را بلاخره انتخاب کند .
اسم این خرگوش ، ژولیوس بود .
ژولیوس ، وقتی نگاه به گذشته می کرد ، کارهای را انجام داده بود ، هیچ کدام به هم ربطی نداشتند .
1 روز کفاشی ،
2 روز نقاشی .
3 روز آشپزی ، 4 روز فروشندگی و ....
همین طور دست آخر خودش نمی دونست ، چه کاره است . فقط عادت کرده بود . در هیچ ثابت نماند .
ژولیوس هر قدر علت اینکه چرا در گذشته اشتباهاتی انجام داده است .
را جستجو کرد ، به هیچ چیز خاصی نرسید .
فقط این را فهمید ؟ باید یک کار را به همراه مشکلاتش قبول می کرده ؟
این همه تغییر شغل اصلا برای او خوب نبوده است .
اولین قدمی که باید انجام می داد ، شروع دوباره یک کار جدید بود ،بدون فکر کردن به گذشته .


  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی