الماس سیاه کرکدیل را خرگوش می رباید (قصه کارتونی )
کارتون
Once upon a time
خرگوش به سمت سنگها در حرکت بود . دانشمند شهر خرگوش ها تامی نام داشت .
تامی به یکی از خرگوش ها به اسم ، ماریو ماموریت داده بود .
یک تکه الماس برای او پیدا کند .
ولی این الماس یک الماس خاص بود ، الماس سیاه در دل یک غار بود ، این الماس متعلق به یک کرکدیل بود . در این غار زندگی می کرد ، این کرکدیل این الماس را خیلی دوست داشت . اسم کرکدیل سخت پنجه بود .
سخت پنجه دائم مراقب الماس بود ، به جز مواقعی که برای شکار ماهی به دریاچه می رفت .
ماریو به در ورودی غار می رسد . منتظر می ماند ، سخت پنجه از غار خارج می شود . بدون اینکه فکر کند . ماریو وارد غار می شود . در تاریکی بلاخره الماس سیاه را پیدا می کند . از درب ورودی غار در حال خارج شدن است .
سخت پنجه او را می بیند ، در حالی که الماس در دست اوست .
ماریو فرار می کند ، سخت پنجه هم به دنبالش .
ماریو می دود با تمام سرعت ، سخت پنجه هم به دنبالش . ماریو به سمت شنزار می دود ، تا سخت پنجه را گمراه کند . سخت پنجه هم پا به پای ماریو می دود .
ماریو به سمت جنگل می رود ، تا سخت پنجه را گمراه کند . ولی باز هم سخت پنجه به دنبال او می آید . سخت پنجه دست بردار نیست .
ماریو به سمت کوهستان می رود ، ولی سخت پنجه دوباره دست بردار نیست .
ماریو از بالای کوه با چوب اسکی به پایین کوه اسکی می کند ، سخت پنجه هم با چوب اسکی به دنبال او می آید .
ماریو در کنار رودخانه می خواهد به آب بپرد ، ناگهان متوجه می شود . شناگری به خوبی سخت پنجه در این منطقه وجود ندارد . پس منصرف می شود .
بلاخره به شهر خرگوش ها می رسد . فریاد کمک سر می دهد ، ولی همه بعد از اینکه سخت پنجه را پشت سر او می بینند .
مردم از شهر فرار می کنند .
وقتی ماریو هیچ کسی را نمی بیند به او کمک کند . بلاخره به خانه تامی دانشمند شهر خرگوشها می رسد .
ماریو : فریاد میزند ، تمامی کمک .
ولی می بیند ، تامی هم فرار کرده .
ماریو الماس را به سخت پنجه تحویل می دهد ، او هم مثل بقیه خرگوشها فرار می کند .
سخت پنجه الماس سیاه خود را بر می دارد ، به غارش می رود .
ماریو می فهمد ، دزدی کاری خوبی نیست .
- ۹۴/۰۷/۱۷