داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

زنگ تفریح خرگوشها

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ق.ظ
قصه انیمیشنی .
خرگوش ها در مدرسه مشغول بازی بودند ، چند خرگوش مشغول طناب زدن بودند . زنگ تفریح بود .
معلم ورزش هم داشت با بچه ها پنالتی می زد . خلاصه یک بازی فوتبال نبود ولی معلم ورزش مشغول تمرین شوت زنی با خرگوش های مدرسه بود .
ناگهان توپ روی پای معلم ورزش خیلی خوب جفت و جور شد .
توپ گل شد ، به خاطر آنکه دروازه استاندارد نبود ، فقط چند آجر بود . توپ بعد از عبور از دوازه .
به پنجره منزل  بابای مدرسه خرگوشها  اثابت کرد .
شدت ضربه به طوری محکم بود . با اینکه پنجره آهنی حفاظ داشت توپ به حفاظ آهنی برخورد کرد . صدای مهیبی بر اثر ضربه ایجاد شد و  لرزشی که بر پنجره آهنی مدرسه واردآمد . شیشه ای مقابل  آن قمست شکست و روی زمین ریخت ، صحنه ای که به خاطر آن توجه و سکوت تمام خرگوش های در درون حیاط را به خود جلب کرد .
بعد از آن معلم ورزش در منزل بابای مدرسه را زد ، بعد به او گفت : کسی که باعث شد ، شیشه ی خانه شما شکسته شود من بودم ،بعد از ساعت بعد خرگوشی که شغل آن شیشه بری بود ، وارد مدرسه شد .
همراه با یک شیشه که آن را به جای شیشه شکسته نصب کرد .


  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی