پرواز سیمرغ روی شهر خرگوشها
قصه کارتونی .
پرواز یک سیمرغ تمام خرگوش ها را هراسان کرد ،
بعد از ظهر روز پنج شنبه ، همه چیز در شهر خروگوش ها خیلی عادی بود ، همه مشغول کار خود بودند ، قناد شهر خرگوش مشغول شیرینی پختن بود . ناگهان احساس کرد . هوای آفتابی کمی ابری شد . بعد دوباره به سرعت روشن شد .
تعجب کرد . از مغازه بیرون آمد . چیز شگفت آوری را با چشم های خود دید . یک پرنده بزرگ که در حال پرواز کردن بود .
بزرگی این پرنده به بزرگی یک نهنگ بود . ولی تصور کنید . اندازه بالهای او به اندازه یک هواپیمای خیلی بزرگ بود . به طوری وقتی که در آسمان شهر خرگوش ها پرواز می کرد . سایه او یک پنجم شهر را فرا می گرفت .
خرگوش های که این پرنده بزرگ را می دیدند . یا از ترس بیهوش می شدند یا فریاد می زندند ، فرار کنید .
بعد از کلی ترس وحشت سیمرغ هیچ توجهی به هیاهوی که در شهر خرگوش ها در حال شکل گرفتن بودن بود نداشت .
سیمرغ به راه خود ادامه داد رفت .
ولی هنوز بعد از یک هفته هنوز هم خرگوش ها می ترسند ، این پرنده خیلی بزرگ به آنها حمله کند .
خیلی ها هنوز کابوس آن روز را می بینند .
ولی بعضی ها هم آرزو می کنند .
ای کاش این پرنده را می دیدند . چون آن لحظه در محلی بودند ، که متوجه آن پرنده بزرگ نشدند .
بعضی از بچه خرگوش ها هم دوست داشتند ، سوار سیمرغ می شدند . از آن بالا شهر خرگوشها را می دیدند .
برای هم شهرهای خود دست تکان می دادند .
سیمرغ را هر خرگوشی دیده یک جور توصیف می کند .
یک خرگوش می گفت : سیمرغ که بال می زد . از صدای بال او تا صدها متر شنیده می شد . اگر کمی به شهر نزدیک می شد .
بادی که از بال زدن سیمرغ می آمد ، خیلی تند بود امکان داشت ، خرگوش ها را باد ببرد .
یک خرگوش می گفت : از چشمان سیمرغ آتش می بارید .
خرگوشی دیگر می گفت : در همین نزدیکی ها زندگی می کند ، پشت کوههای که در نزدیکی شهر خرگوش هاست ، امکان دارد ، دوباره برگردد .
عده ای خرگوش می گفتند : در آسمان و روی ابرها زندگی می کند .
خلاصه شایعات خیلی زیاد بودند در مورد آن روز ولی دیگر هیچ خرگوشی سیمرغ را ندیده ، شاید هم اصلا سیمرغی نبوده ، شاید یک ابر سیاه بوده شبیه پرنده شاید همه چیز یک شایعه باشد .
- ۹۴/۰۲/۱۹