داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

گل عمر در شهر خرگوش ها

چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۰۸ ق.ظ
در سرزمین خرگوش ها شایعه شده بود ، گل عمر وجود دارد ، اگر این گل را بدست بیاوری .
دیگر نه بیمار می شوی ، نه پیر می شوی ،
فقط این گل را باید آن خرگوشی که می خواست ، از خواص این گل برخوردار شود ، آن گل را باید می خورد .
روزی یک خرگوش متقلب خرگوش ها را گول می زد ،پودری از گلهای خشک شده را به اسم ، گل عمر به آن ها می فروخت .
در صورتی که این گلهای خشک شده هیچ اثری از  گل عمر نبود .
خرگوشی دانا این صحنه را دید .
همه دور خرگوش متقلب جمع شده بودند ، از جمله خرگوشهای پیری که می خواستند ، با خوردن این پودر گل  دوباره جوان شوند ،
آن خرگوش های پیر هرچه پس انداز داشتند ، به خرگوش متقلب می دادند ، خرگوش متقلب یک پودر به آنها می داد ، خرگوش متقلب می گفت : این گل را خشک کرده بعد آن را آسیاب کرده ام .
بعد از 24 ساعت این گل اثر می کند ، شما جوان می شوید .
خرگوش دانا گفت : ببخشید ، ولی گل عمری که خودش خشک شود ، خاصیتش را از دست می دهد ، ای خرگوش ها .
همه خرگوشها ناگهان اعتراض کردند ،
یک از خرگوشهای پیر گفت : ای متقلب تمام پس اندازم را به تو دادم شیاد ، پول من را پس بده .
خرگوش متقلب گفت : آن خرگوش دروغ می گوید .
خرگوش دانا گفت : خرگوش ها گل عمر یک گل است ، ولی این مرد شیاد به اندازه 4 کیلو پودر خشک شده را به 30 خرگوش فروخته و 20 کیلویی دیگر از این پودر را به همراه دارد .
خرگوش متقلب خواست فرار کند ،
خرگوش ها جلوی او را گرفتند .
او را به پلیس شهر خرگوش ها معرفی کردند ، به خاطر کلاه برداری و تقلب.
خرگوش دانا اجازه نداد ، یک خرگوش متقلب پس انداز یک عمر خرگوش های پیر از آن با دروغی بگیرید .
خرگوش های که خرگوش متقلب سر آن ها کلاه گذاشته بود ، پول خود را از خرگوش متقلب پس گرفتند .
خرگوش متقلب هم مدتی به زندان افتاد .
متاسفانه گل عمری وجود ندارد .
  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی