داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

پدر خرگوش به پسرش گفت :

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۴۲ ق.ظ

خرگوشی که بیش از قبل تلاش می کرد ، در مدرسه نمره های بالاتری بیاورد . ولی چرا ؟

روزی پدر این خرگوش به او گفت : بیا با من به محل کار من بیا ، خرگوش قبول کرد .

با هم به محل کار پدر رفتند ،

پدر خرگوش در یک کارگاه نجاری کار می کرد ،

پدر خرگوش به او توضیح داد ، گفت : بین نجار ها ، همیشه بهترین نجار بیشترین سفارش کار را دارد ، همیشه بهترین درآمد به دست بهترین نجار می رسد .

البته اگر شرایط کار عادلانه باشد .

باید این طوری باشد ، بگذریم از مشکلات ولی پسرم ، سعی کن .

در هر کاری که انجام می دهی ، بهترین کار را انجام دهی .

با پدرش آن روز هر دو مشغول کار در کارگاه شدند ، خیلی به این خرگوش خوش گذشت .

پدر خرگوش گفت :

خرگوشی که از همه جوانتر است ، را ببین . با این که خیلی کم سن و سال است ، ولی در کارش خیلی جدی است .

به او استاد خرگوش می گویند . در این سن او یک نخبه است .

استاد خرگوش ، هر کار ظریفی را با دقتی خاص انجام می دهد ، کار او از درجه یک هم چیزی بالاتر است .

در کار خود بهترین است . همیشه چندین سفارش کار دارد .

ولی خرگوش دیگر را در سه مغازه آن طرف تر کار می کند .  خرگوش گوش کوتاه ست  ، همیشه از کار نجاری می نالد ، با اینکه حدود 10 سال است . کار نجاری می کند .

نجار است ، ولی حتی یک روز کامل تمام وقت مشغول کار نشده است .

هر سفارشی به او داده می شود . یک جای کار کم می گذارد .

اصلا معلوم نیست ، پس چرا این کار را انجام می دهد .

همیشه اوضاع کاری خوبی ندارد ،

خرگوش پدر گفت : در هر کاری باشی سعی کن ، بهترین باشی . در همین کار نجاری خرگوش های هستند . به پول های خیلی خوبی رسیده اند .

خرگوش های هم هستند ، همیشه با مشکل روبرو می شوند .

خرگوش با آن یک روزی که پدرش به سر کار خود او را برده بود ، خیلی در روحیه او تاثیر گذاشت ، او بیشتر تلاش می کرد .

می خواست ، بهترین باشد ، در درس خواندن .

ولی با اینکه تلاش کرد ، در امتحانات نتیجه متوسطی گرفت .

نا امید شد . تمام حرفهای پدرش را از یاد برد .

خرگوش پدر دید ، پسرش خیلی ناراحت است .

از او علتش را پرسید .

خرگوش دانش آموز گفت : پدر من می خواستم ،نمرات خیلی خوبی بگیریم ، بهترین باشم ، در کلاس درس . ولی با نمرات خیلی متوسط قبول شدم .

پدر به او گفت : هیچ موقع نباید نا امید ،باشی . شاید اگر نا امید شوی ، این میزان تلاش را هم بعدا نخواهی کرد . تازه اگر این تلاش ها رو نمی کردی معلوم نبود .

الان چه نمرات پایین تری رو می گرفتی .

سعی کن ، تلاش کردن ، رو یاد بگیری .اگر نتیجه کمی هم گرفتی باز مایوس نشو ، این چیزها حتی از نمرات 20 هم واجب تر هستند .

اگر این حرف ها رو یاد بگیری ، اتفاقات خوب هم بعد برای تو در درس و زندگی و کار هم برای تو می افتند .

خرگوش دانش آموز چون یک ریز پدرش صحبت کرد از پدر خواست ، چند بار دیگر با چند توصیف دیگر او را متوجه کند .

بلاخره ، پس از تلاش فروان تا حدودی خرگوش دانش آموز روشن شد .

خرگوش دانش آموز گفت : پس مهم تلاش کردن است ، بعد هم نا امید نشدن ، باز تلاش کردن .

خیلی ممنون پدر من باز هم سعی می کنم .

در هر کاری بهترین باشم ، حتی اگر هم موفق به این کار نشدم ، بهترین نشدم ، باز هم سعی خودم را می کنم .

مطمئن هستم ، روزی به خاطر این درس بزرگی به من دادی . من شاد تر خواهم بود .

  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی