داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

کار گروهی خرگوشی

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۸ ق.ظ
در شهر خرگوش ها ، خرگوشی زندگی می کرد .
به نام خرگوش زنگ ،
زنگ خرگوشه دوست داشت ، همیشه با یک خرگوش دیگر کاری را شروع کند ، ولی یک روز می خواست ،برای کار روزنامه دیواری ، هیچ کسی راضی نشد .
در این کار شرکت کند ،
برای همین تصمیم گرفت ، روزنامه دیواری خود را خیلی کوچکتر کند ، خودش تنهایی این کار را انجام دهد .
ولی بعد از اینکه کار روزنامه دیواری خرگوش تمام شد ، روزنامه دیواری خود را پیش معلم برد ، معلم به او گفت : این روزنامه دیواری خیلی کوچک است .
من گفتم ، چند نفری با هم یک کار را انجام دهید ، تا بتوانید . در یک گروه کاری انجام دهید .
زنگ خرگوشه گفت : ولی هیچ کس راضی نشد ، ولی وقتی کسی نمی خواهد ، در این کار با من کار کند .
آن وقت خودم مجبور شدم ، این کار را انجام دهم .
معلم گفت : اگر عمدا بقیه خرگوش ها ، خرگوشی را در بین خود راه ندهند ، کار خوبی انجام نداده اند .

  • روبرت

نظرات (۳)

  • cialis pris kemist lager
  • At last some rationality in our little debate.
  • going out of country car insurance
  •  ( 2012.02.12 00:02 ) : Have you ever considered about adding a little bit much more than just your articles? I mean, what you say is fundamental and everything. Nevertheless take into consideration in the event you added some wonderful pictures or video clips to give your posts far more, “pop”! Your content is exceptional but with images and clips, this website could definitely be among the most beneficial in its field. Fantastic weblog!
    These are so striking and dramatic! Wow! Have you ever made jewelry before? Definitely follow your dream! Your jewelry is very refined-beautiful! Thank you also for your sweet compliments on my chickens today! Peace, Angela
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی