داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

احساس پیروزی دوباره اسب بارنده را عوض کرد

دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۲۰ ق.ظ

اشک های خرگوش سبزه پس از نرسیدن به رویاهاش .

خرگوش سبزه ای بود ، خیلی پر از امید و آرزو ها که به خیلی از آرزوهاش رسیده بود .

ولی انگار این خرگوش به آرزوهای مهم که داشت ، نرسیده بود .

این خرگوش به خاطر این که در مسیر آرزوهای خرد و کوچک می رفت ، این آرزوهای خرد کوچک متاسفانه آرزو های خرد کوچکی نبودند ، این خرگوش را در مسیر آرزوهای بزرگ خرگوشی خودش پیش ببرد، نبودند .

این آرزوهای خرد کوچک فقط بیراه ها بودند ،

بیراه ها آنقدر خرگوش را در خود فرو برده بودند ، این خرگوش در تاریکهای قدم بر می داشت ، ولی یک روز این خرگوش به جای رسید.

دید بعد از عمری تلاش در یک پیست اسب دوانی زندگی ، همیشه اسب زندگی او آخر می شود .

racecourse :پیست اسب دوانی)

ریس کورس از اینجا به بعد ، همان پیست racecourse اسب دوانی است .

دید که بابا هر بار یک دور این مسیر را می دود . دوباره این racecourse است . برای همین دوباره آخر شده بود .

دوباره فشار های باخت بیشتر از باخت قبلی می شد .

خرگوش سخت از قبل انرژی خود را از دست داد . تماشاچی های racecourse ریس کورس این خرگوش را مسخره می کردند .

این خرگوش سبزه را ببین ، همیشه آخر است . ولی این خرگوش را از قبل نا امید می کرد . نیرو و نسل جوان خرگوش های بود .

خیلی از خرگوشهای فعلی باهوش تر و قوی تری بودند ، اسب های که متعلق به تعلیم دهندگان جون بود  ، بهتر از تعلیم دهنده های قدیمی آموزش می دادند .

خرگوش سبزه یک تعلیم دهنده اسب بود . یک روز می خواست ، این کار را برای همیشه رها کند .

ولی انگار چیزی مانع رفتن . او می شد .

یک فکر در سرش داشت ، مقداری پول برای او باقی مانده بود ، او یک اسب جدید می خواست . یک سوار کار جدید .
باید مقداری هم پول خرج می کرد ، بفهمد . چرا همیشه اسب در ریس کورس ، پیست اسب دوانی اسب او آخر می شود .

racecourse ریس کورس مثل یک زندگی بود . فقط یک اسب برنده می شدند . همه در تلاش بودند . برای برنده شدن .

ولی انگار در این مسابقه برای اسبی که متعلق به سبزه خرگوشه بود . از قبل مشخص شده بود .

بلاخره تصمیم گرفت .

روی همان اسب بازنده خودش ، روی سوار کار بازنده خودش و روی شرایط موجود سرمایه گذاری کند .

برای همین اسب پیر خود را با غذا های بهتری تغذیه کرد ،سوار کار خود را هم مجبور کرد ، هر روز 30 دقیقه بدود .

به اسب خودش بیشتر اهمیت داد ، اول از همه باید فکری به حال این که فقط بر روحیه اسب کار می کردند .

3 اسب و 3 سوار کار خرگوش دیگر استخدام کرد ،

در racecourse ریس کورس یک مسابقه ساختگی برگذار کرد .

در این مسابقه ساختگی عده ای هم سیاه لشکر خرگوشی حدود یک کلاس خرگوش را از مدرسه آورده بود ، خرگوش های دانش آموز نقش تماشاچی ها را بازی می کردند .

بعد از اینکه مسابقه ساختگی در racecourse پیست اسب سواری برگذار شد .

در نتیجه اسب بازنده خرگوش سبزه اول شد .

صدای جیغ و بچه کلاس خرگوش ها به گوش می رسید .

اسب دوباره برنده شدن ، را حس می کرد ، دوباره انگار قدرت گرفته بود
.

این کار را 3 هفته تکرار کردند . کم کم اسب بازنده به یک اسب با روحیه تبدیل شده بود . با قدرت بیشتری می دوید .

سبزه خرگوشه بلاخره ابتکاری به خرج داده بود ، ولی باید از یک برنده تقلبی یک اسب واقعی برنده می ساخت به خاطر همین سعی کرد .

پیش از مسابقه یک مسابقه واقعی برگزار کنند .

در racecourse پیست مسابقه یک واقعی برگزار کرده بود . استرس در سوارکار اسب خرگوش خط سفید . دیده می شد .

قبل از مسابقه سبزه خرگوشه خط سفید را کنار کشید ، به او گفت : این اسب آن اسب بازنده نیست . نگران نباش .

تو هم سعی کن ، به اسب اعتماد کنی . ولی مطمئن در این مسابقه می بازد . به خاطر همین سعی کن . به آن فشار نیاوری ببین عکس العمل اسب بعد از اینکه از او تشویق نشود، چیه ؟

مسابقه شروع شد .

نتیجه مسابقه جالب بود ، اسب بازنده همیشه با اختلاف زیادی می باخت ولی اینبار ، چسبیده به آخرین مسابقه پا به پای اسب سوم می دوید .

چیزی اسب بازنده اسمش تیره مشکی بود ، بعد از مسابقه اسب تیره مشکی اصلا تشویق نشد .

ولی خبری از تشویق بچه های کلاس خرگوشها که برای دیدن مسابقه اسب سواری آمده بودند ، نبود .

همه دور اسب برنده جمع شده بودند ، ولی این کار را طوری انجام می دادند ، که تیره مشکی این صحنه ها را ببیند .

سبزه خرگوشه به سوار کارش خط سفید خرگوشه  گفت : چطور بود، مسابقه واقعی ، گفت : عالی بود .

وقتی عقب ماندیم ، یک لحظه فکر کردم ، سرعتش فوق العاده شده ، ولی این اسب پیر واقعا لحظه های آخر رو خوب دوید .

اگر 50 متر بیشتر racecourse ریس بود . هر 3 اسب جلو می افتاد .

بعد از آن مسابقه واقعی ، اما با یک تغییر این بار تماشا چی تمام racecourse صندلی های  ریس کورس را پر کرده بودند .

ولی این اسب ها مثل قبل در همان سطح نبودند ، یک درجه مسابقات پایین تر بودند .

تیره مشکی اسب و سوار کار او خط سفید در این مسابقه واقعی اول شدند .

یک پیروزی بزرگ بود .

این بار تیره مشکی یک اسب بازنده نبود ، با یک فکر خوب  سبزه خرگوشه توانسته بود ، یک اسب بازنده را به یک اسب برنده تبدیل کند .

در مسابقه با سطح بالاتر هم شرکت کردند ،

باور کردنی نبود ، این اسب با اختلاف زیادی آن مسابقه هم را برد ، چون دوباره برنده شدن را احساس کرده بود .


  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی