داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

مانفرد و ماریو خرگوش کوه نورد

جمعه, ۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۸ ق.ظ

Once upon a time

مانفرد وسایل کوهنوردی خود را جمع و جور کرد ، با دوستش ماریو قرار شد ، صبح روز سه شنبه از کوه بالا بروند .

مانفرد و ماریو خیلی کوهنوردهای خوبی بودند ، وقتی از کوه بالا می رفتند ، ناگهان ماریو زیر پاش چند سنگ غلط خورد .

ماریو جلوی چشم های مانفرد زمین خورد ، یکی از خرگوش ها حدود 3 یا چهار متر روی صخره ها لیز خورد . اصلا کوه آن طوری که فکر می کردند ، نبود .ماریو پایش را جای اشتباه گذاشته بود .

یک لحظه لیز خورد . مانفرد این صحنه را دید ، خیلی شوکه شد ، اراده اش و خودش را باخت .

چند بار ماریو را صدا زد .

باید سریع عمل می کرد ، ولی دستهایش می لرزید . باید به این ترس غلبه می کرد .

طنابش را محکم کرد ، به پایین صخره ها رفت ، اگر شانس با ماریو همراه نبود ، حتی بیش تر 3 متر می افتاد ، اگر کمی آن طرف تر می افتاد . 30 متر از دره می افتاد .

ولی مانفرد پایین رفت ، خوشبختانه کلاه ایمنی ماریو جان او را نجات داده بود . فقط بی هوش بود .

کمی زخمی شده بود . مانفرد از کوله خود ظرف آب را بیرون آورد . به صورت ماریو کمی آب ریخت .

ماریو به هوش آمد .

بعد از اینکه کمی حالش بهتر شد از آن قسمت بالا رفتند ، بعد ماریو و مانفرد از کوه پایین آمدند . 

اگر مانفرد طنابش را خوب محکم نمی کرد ، هر دوی آنها در آن قسمت از کوه گیر می کردند .

ولی مانفرد با اینکه خودش را باخته بود ، باز کنترل خودش را پیدا کرد . در موقعیت بحرانی .


  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی