کوین خرگوشه دوست داشت پرنده باشد، یا حداقل پرواز کند .
دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ق.ظ
کارتون
Once upon a time
همیشه دوست داشتم ، یک خرگوش پرنده باشم .
آخرین جمله ای بود .
کوین خرگوش گفته بود .
ولی خرگوش که نمی تواند ، پرواز کند .
شاید اگر می توانست ، پرواز کند . هیچ وقت دلش نمی خواست ، پرواز کند .
ولی توانایی پرواز کردن را نداشت ، چون یک خرگوش بود .
کوین همیشه با حسرت خاصی پرنده ها را نگاه می کرد .
یک ظرف دانه همراه خودش می آورد ، به کبوتر ها می داد ، ولی آیا راهی برای رسیدن به آرزوی کوین وجود داشت .
کوین همیشه در رویاهایش خود را یک پرنده می دید .
پرهای آنها را نگاه میکرد .
بعضی وقت ها فکر می کرد ، اگر پر داشت می توانست پرواز کند ، بنابراین مدتی پر پرنده ها را جمع می کرد .
کوین بعد از چند هفته فهمید . فقط با پر نمی تواند ، پرواز کند ، باید بال داشته باشد به جای دست ، ولی نمی توانست این کار را انجام دهد .
شنیده بود ، آدم ها وسیله ای ساخته اند ، می توانند با آن پرواز کنند . ولی آیا در شهر خرگوش چنین امکانی وجود داشت .
هیچ کس نبود ، به حرفها او گوش کند .
کوین حتی خودش هم مطمئن نبود ، چنین کاری را بتوانند ، به تنهایی انجام دهد .
از بس خودش را به شکل یک پرنده می دید ، خسته شده بود .
روزی دست از این رویا برداشت .
دیگر یک خرگوش عادی به حساب می آمد . از نظر اهالی شهر خرگوش ها عقل به سرش برگشته بود .
هیچ خرگوش عاقلی نیست ، فکر پرواز کردن به سرش بزند . این کار برای خرگوش ها غیر ممکن است . هر خرگوشی فکر کند . می تواند وسیله ای بسازد . بتواند با آن پرواز کند . خرگوشی دیوانه ای ست .
Once upon a time
همیشه دوست داشتم ، یک خرگوش پرنده باشم .
آخرین جمله ای بود .
کوین خرگوش گفته بود .
ولی خرگوش که نمی تواند ، پرواز کند .
شاید اگر می توانست ، پرواز کند . هیچ وقت دلش نمی خواست ، پرواز کند .
ولی توانایی پرواز کردن را نداشت ، چون یک خرگوش بود .
کوین همیشه با حسرت خاصی پرنده ها را نگاه می کرد .
یک ظرف دانه همراه خودش می آورد ، به کبوتر ها می داد ، ولی آیا راهی برای رسیدن به آرزوی کوین وجود داشت .
کوین همیشه در رویاهایش خود را یک پرنده می دید .
پرهای آنها را نگاه میکرد .
بعضی وقت ها فکر می کرد ، اگر پر داشت می توانست پرواز کند ، بنابراین مدتی پر پرنده ها را جمع می کرد .
کوین بعد از چند هفته فهمید . فقط با پر نمی تواند ، پرواز کند ، باید بال داشته باشد به جای دست ، ولی نمی توانست این کار را انجام دهد .
شنیده بود ، آدم ها وسیله ای ساخته اند ، می توانند با آن پرواز کنند . ولی آیا در شهر خرگوش چنین امکانی وجود داشت .
هیچ کس نبود ، به حرفها او گوش کند .
کوین حتی خودش هم مطمئن نبود ، چنین کاری را بتوانند ، به تنهایی انجام دهد .
از بس خودش را به شکل یک پرنده می دید ، خسته شده بود .
روزی دست از این رویا برداشت .
دیگر یک خرگوش عادی به حساب می آمد . از نظر اهالی شهر خرگوش ها عقل به سرش برگشته بود .
هیچ خرگوش عاقلی نیست ، فکر پرواز کردن به سرش بزند . این کار برای خرگوش ها غیر ممکن است . هر خرگوشی فکر کند . می تواند وسیله ای بسازد . بتواند با آن پرواز کند . خرگوشی دیوانه ای ست .
- ۹۴/۰۴/۰۸