داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

خرسهای فضایی (قصه کارتونی )

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۳ ق.ظ

کارتون
Once upon a time
معدن طلایی در جنگل بود ، این معدن طلا متروکه و خالی از طلا بود . روزگاری صاحبان این معدن طلا از دل همین زمین ثروت بی شماری به دست آورده بودند . ولی
امروز خالی از طلا شده بود .
چون یک جای متروکه بود . به محلی تبدیل شده بود . برای ساختن استراحتگاه  برای یک عده از موجودات خاص .
این موجودات خاص ، خرسهای بودند . که از فضا با یک سفینه فضایی به زمین آمده بودند . برای تحقیقات روی خرس های زمینی . اهالی زمین .
در این مدت 3 خرس به نامهای اسکات ، ویکی ، تام بودند .
اسکات فرمانده بود . چون آب و هوای اطراف  معدن طلا خیلی خوب بود .با قرار دادن سیستم تهویه هوا در  زیر زمین معدن طلا هوای خوبی پیدا کرد  . در این مدت یک استراحت گاه دنج برای خودشان در زمین ساختند . این معدن تبدیل شده بود .
برای یک هتل برای خرسهای فضایی به زمین می آمدند . چند مدتی در زمین به استراحت می پرداختند . بعد دوباره به فضا بر می گشتند.
ویکی و تام بیشتر با هم صمیمی بودند .
اسکات به خاطر اینکه فرمانده بود . سعی می کرد ، زیاد با این دو نفر گرم نگیرید .
ویکی و تام ، همیشه در حال کار کردن بودند . خیلی کم پیش می آمد . وقتی را به استراحت بگذرانند . اسکات هم دائم در حال ارتباط با سیاره فضایی که از آنجا آمده بودند بود  .
همه چیز خوب ،پیش می رفت .
تا وقتی که سر و کله یک خرس زمینی ، برای استراحت به این معدن طلا آمد .
ناگهان چشمش به خرسهای افتاد ، مثل آدم ها رفتار می کردند . اسکات را دید ، در حال ویدیو کمفرانس با فرماندهان سیاره خود بود . 
خرس زمینی ، اسم او استیو بود .
استیو حدود 1 دقیقه بی مکث از دیدن اسکات خنده اش گرفت . چون او مثل آدم ها از تکنولوژی استفاده می کرد .
اسکات علت خنده استیو را پرسید .
استیو : تا حالا خودت را در آینه دیده ای . یک خرس که مثل آدم ها رفتار نمی کند .
اسکات : چطور مگه .
شبیه آدم ها هستی .
ویکی و تام هم از دیدن استیو تعجب کردند .
استیو یک خرس نیرومند بود .
با آنها شروع به صحبت کرد ، از زمین گفت ، از آدمها گفت ، کمی راست ، کمی دروغ،از عسل برای آنها تعریف کرد ، از خوشمزگی میوه های جنگل .
اسکات .
خیلی دقیق به حرفهای استیو گوش می داد .
ویکی و تام هم از طرز حرف زدن استیو تعجب کردند .
بعد از یک ساعت آنها را به جنگل برد .
بعد استیو یک درخت را انتخاب کرد ، یک پنجه روی او کشید . بعد پشت خودش را با تنه درخت خاروند .
بعد به تام ، ویکی و اسکات نگاه کرد .
شروع کنید . نوبت شماست .
اسکات این چه حرکتی است ، من این کار رو انجام نمی دهم .
بعد استیو از خواص خاروندن ، پشت با تنه درخت صحبت کرد ، خیلی خوب است ، حس خوبی پیدا می کنی ، مشکلاتت را فراموش می کنی .
تام ، ویکی از صحبت های استیو خنده شان گرفته بود .
اسکات : اگر یک بار دوش می گرفتی ، هیچ موقع مجبور نمی شدی ، این کار رو انجام بدی .
بعد وقتی ، آنها را به درختی دیگر برد ، در بالا آن درخت یک کندوی عسل بود .
وقتی از آن درخت بالا رفت . کندوی عسل را روی زمین انداخت .
بعد زنبور ها تمام خرسها را نیش زدند .
اسکات فریاد می زد : خدا لعنتت کند ، استیو تمام بدنم ، می سوزد .
وقتی عسل را با هم خوردند . کمی از نیش زنبورها کم شد .
بعد به رودخانه رفتند ، ماهی های قزل آلا برخلاف آب شنا می کردند ، استیو چندتای با پنجه به سمت آنها انداخت . بعد به خرسهای فضایی راتشویق کرد، تا آنها هم ماهی بگیریند .
خرسهای فضایی به درون آب آمدند ،
استیو چند ماهی را به آنها تعارف کرد ، با کمال تعجب استیو ماهی ها را خام می خورد ، اسکات ، تام ، ویکی هم برای اولین بار گوشت ماهی را خام خوردند .
برحسب تصادف یک ماهی در دهان تام پرید . نزدیک بود . تام را خفه کند . ولی ویکی یک ضربه محکم به پشت تام کوبید . او را از خفه شدن نجات داد .
شب هنگام زیر نور ماه روی چمن ها استیو خوابید . ولی 3 خرس فضایی اسکات ، ویکی ، تام زیر چادر خوابیدند .
استیو عصبانی شد . بساط چادر را جمع کنید .
چطوری می خواهید ، این لذت بزرگ را از دست بدهید ، اسکات به بیرون چادر آمد .
ویکی و تام هم فرمانده را همراهی کردند . زیر نور ماه خوابیدند .
فردا همه از سرمای زمین کمر درد گرفته بودند . ولی بهترین خواب طول عمر خود را تجربه کردند .
اسکات در توصیف خرس های زمینی این را به فضایی ها نوشت .
خرسهای زمینی ، مثل استیو پشت خود را درخت می خارونند . خانه ی زنبورها  را خراب می کنند ، عسل آنها را می دزدند ،
از دریاچه ماهی می گیرند ، بعد آنها را خام می خورند .
روی چمن یا هر جا بخواهند می خوابند .
خرسهای زمینی هم عالمی برای خود دارند . اینطوری روزگار می گذرانند .

  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی