تام خرگوش مشکلات کاری خرگوشی (قصه کارتونی )
کارتون 
Once upon a time 
روزی از روزها 
خرگوشی به اسم ، تام 
با خودش نشست ، مثل یک برگه را سیاه کرد . 
مشکلاتم چیست ؟ 
چرا همیشه ، وقتی می خواهم بروم ، سر کار و بارهام ، تمام احساس غم و اندوه می کنم . 
چرا مصل الکساندر خوشحال نیستم 
به این نتیجه رسید ، وقتی صبح را آغاز می کند ، یک سناریو ، در ذهن او راه می رود . 
به یاد حرف های ، همکار های خودش می افتد ، باز دوباره رئیس با یک صورت بدهکار و اخم های در هم رفته . 
مشکلات سرویس و ایاب و ذهاب و مشکلات روزه مره و ... 
ولی الکساندر با این که در کار جدی نیست ، به راحتی به کوچکترین مسئله ای می خندد ، حتی به مشکلات . الکساندر ، وقتی مشکلی اتفاق می افتاد . 
زیاد به هم نمی ریخت از لحاظ روحیه ، به خودش می گفت : هیچ چیزی در دنیا وجود ندارد ، راه حلی نداشته باشد . 
این شعار او بود ، 
ولی تام با کوچکترین مشکل ، خیلی از درون به هم می ریخت ، وقتی پرونده های کاری زیاد تر می شدند . 
خیلی ناراحت بود ، البته باید گفت : اول تام در کار باید روحیه کاری خودش را کمی عوض می کرد . 
باید کارهای دیگران را انجام نمی داد . 
تام باید یاد میگرفت . وقتی کاری را که شروع می کند ، کار جدیدی را قبول نکند . 
تام باید تکلیف خودش را با خودش روشن می کرد ، تام باید اول حساب خودش را می رسید ، بعد حساب افراد زور گو را . 
یک انتخاب  بود . باید کار دیگران را انجام دهی ، اگر انجام ندهی آنها ناراحت می شوند . 
انتخاب  دیگر بود . اگر کار دیگران را انجام نمی داد ، 
خوب حالا انتخاب با تام بود . 
ولی تام به تجربه نیاز داشت ، این که هر کاری می کند ، باید مشکلات را نبیند ، طرف دیگر را ببیند . 
وقتی من این کار را انجام می دهم ، خیلی حس بهتری دارم . 
من یک خرگوش مفید هستم ، 
من خرگوشی هستم ، با علاقه کارهایم را انجام می دهم ، حتی اگر تا به حال از این کار متنفر بوده ام باید از امروز با علاقه و از این کار لذت ببرم . 
با وجود این خستگی ، من این خستگی را دوست دارم ، اگر این کار نباشد ، من حس خوبی به خودم ندارم . 
با وجود این کار من خرگوش بهتری هستم . 
- ۹۴/۰۶/۱۶
