داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

ماریو و مارک2 طوطی (قصه کارتونی )

پنجشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ق.ظ

کارتون
Once upon a time
دو طوطی روی شاخه ای در حال بحث کردن بودند .
هیچ کدام قصد کوتاه آمدن نداشتند .
اسم یکی مایک و دیگری ماریو بود .
مایک اعتقاد داشت ، اول این شاخه نشسته و می خواهد روی همین شاخه لانه بسازد .
ماریو هم همین حرف را می زد .
تمام روز بر سر این موضوع با هم بحث کردند .
تا اینکه ماریو بلاخره کوتاه آمد . روی شاخه پایین لانه سازی کرد .
مایک هم روی همان شاخه .
روزها به سرعت در حال سپری شدن بودند . تا اینکه پاییز از راه رسید . هوا سرد می شد .
ماریو و مایک باید از این درخت به جای گرم تر می رفتند .
ماریو تصمیم گرفت ، بلاخره در دوستی را به همسایه شاخه پایینی خود باز کند . تا سفر پاییز خود تنها نباشد .
مایک هنوز هم از قضیه آن شاخه دلخور بود . ولی او هم می دانست .
دو طوطی بهتر می تواند ، از پس مشکلات سر بر بیاید ، تا یک طوطی .
ماریو و مایک با هم سفر را آغاز کردند . تا اینکه به رودخانه رسیدند . بعد از رود خانه یک نصفه روز تا مقصد راه باقی مانده بود .
شب تصمیم گرفتند ، روی شاخه های یک درخت استراحت کنند .
نیم ساعتی خوابیده بودند . ناگهان صداهای مشکوک ماریو را بیدار کرد . ماریو بیدار شد. ترسید .
صدا زد . مایک فرار کن .
مایک و ماریو پرواز کردند .
ماریو گفت : چی بود .
مایک گفت : نمی دونم ، بگذار یک نگاهی بندازم .
خوب که نگاه کردند . یک گربه وحشی در شب از شاخه ها بالا آمده بود می خواست . این دو طوطی را شکار کند .

  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی