داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

لک لک و پروژه نیمه تمام او (قصه کارتونی )

شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۸ ق.ظ

قصه کارتونی
Once upon a time
لک لک به این فکر می کرد ، امروز می خواهم کار تازه ای شروع کنم .
امروز حتما می خواهم ، سر و سامانی به پرونده های که دارم بدهم . ولی هر روز که می گذشت . انگار همیشه وقت کم می آورد .
لک لک اوضاع را در یک نظم همیشگی قرار داده بود .
لک لک همیشه به یک اندازه کار انجام نشده داشت ، این روند بدتر و بدتر می شد .
اما یکی از این پرونده ها یا کارها، کار خیلی مهمی بودند ، این پرونده می توانست در صورتی که به پایان خود نزدیک شود ، زندگی لک لک را متحول کند .
حتی می توانست ، به او اعتماد به نفس دهد . پول برای او بسازد .
ولی حیف این پرونده و پروژه یا کار سالهاست ، در یک وضعیت بخصوص مانده است .
لک لک پایان یک روز کاری خیلی حسرت می خورد . هر شب با این حسرت دست و پنجه نرم می کرد ، بعضی از شب ها هیچ حسرتی نمی خورد ، ای کاش این پرونده را بسته بودم .
ولی شاید این پرونده را این طور تمام کرده بود ، من متاسفانه وقتی برای این پرونده ندارم ، اگر وقت داشتم . می توانستم این کار را انجام دهم . بعضی از روزها یا شاید همیشه حق با لک لک بود . ولی انگار نه وقتش را داشت . نه پولش را نه حوصله اش .
هیچ چیز رو به راه نبود .
ولی ای کاش این پرونده تکمیل می شد .
شاید می توانست ، امیدها تلاش های نیمه تمام لک لک را به نتیجه و ثمر برساند .
این پرونده ناقص بود . در اوایل کار کارهای روزمره و پرونده های که باید حتما به پایان می رسید ، سر از راه در آورند . بعد هم تفریحات باید لک لک داشته باشد . تا او را به یک حس خوب زود گذر در طول روز برسانند . سر از راه در آوردند .
لک لک دیگر حسرت هم نمی خورد ، حتی شاید هیچ کسی از جمله خود لک لک از این با خبر نباشد ، اگر آن پروژه یا پرونده تمام می شد . قابلیت ها و توانایی های لک لک شناخته می شد .
لک لک دوست ندارد ، مسئولیت های تازه و کار بیشتری برای خودش درست کند ، شاید اسیر یک خودخواهی است ، به این فکر نمی کند ، اگر آن پروژه تمام شود ، برای عده ای دیگر هم خیلی خوب می شود .
شاید برای دوستان او هم اشتغال و کار ایجاد کند ، خود او هم در آمد بیشتری به دست می آورد . فقط این را می داند ، با این اوضاع از این بیشتر نمی تواند ، به خودش فشار بیاورد . اصلا از این بیشتر توانایی ندارد . شاید هم حق با لک لک باشد .
شاید در صورتی که این پروژه پایان می گرفت . در صورتی . لک لک ساعت زمان دستش بود ، می توانست وقت را نگه دارد ، بعد . دوباره حسابی که تفریح کرد ، حسابی که استراحت کرد ،بیشتر از همه روی این تاکید می کنم ، بعضی از لذت های زودگذر خود مشغول بود .
آن وقت تازه می تواند ، آن هم 5 دقیقه از روز روی آن پروژه کار کند ، بعد هم کلی نا امید شود . بگوید ، چرا این کار تا این حد سخت است . چرا کسل کننده است .چرا وقتی سراغ این پرونده مشکل می روم تمام مشکلاتم و غم و اندوه ها یادم می آید .
شاید چیزی اشتباه باشد . شاید تلاش کردن به این سادگی ها نباشد . ولی وقتی ، وقتی برای انجام کاری نباشد . این کار مهم باشد ، به حدی که شاید باید به خاطر دیگران هم شده مقداری فداکاری بیشتر در وجود لک لک وجود داشته باشد .
به دیگران و خودش کمک کند . شاید روزی بتواند ، معجزه ای شود .
شاید لک لک در انتظار این باشد ، خود به خود آن پرونده تمام شود . بلاخره همه این احتمالات ممکن است .
شاید اصلا امید از بین رفته باشد ، شاید این پرونده غیر ممکن باشد ، شاید حوصله ای برای این حرفها دیگر نمانده باشد . پرونده نیمه تمامی که هرگز توسط لک لک به پایان نمی رسد . شاید کس دیگری باید آن را به پایان برساند .
ولی ای کاش و اما و اگر فایده ای ندارد ، شاید ذره ای تلاش و کار و مواجه شدن با مشکلات برای لک لک خوب بود .
شاید لک لک نیازی به انجام این پروژه غیر ضروری نمی بیند .
پرونده نیمه تمام و یک دنیا احتمالات اگر انجام می شد . شاید هم در صورت انجام دادن این پرونده هیچ نتیچه ای عاید او نشود ، فقط این درس را بگیرید ، این پرونده ها اگر هم انجام شوند ، هیچ چیزی به جز این که همه چیز مثل قبل است . هیچ تغییری حاصل نمی شود .
پس از این به بعد دیگر سراغ چنین کارهای نمی رود ، شاید خوبی اش این باشد ، تکلیف خودش را برای خودش مشخص می کند ، دیگر آن کار یا پرونده در ذهن او نیمه تمام باقی نمی ماند .

  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی