داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

کارتون
2015/10/11
Once upon a time
ابر باران یک گوسفند است ،برادری دارد به نام پشمک ، دو دست دارد به نام های ابر آتش و شال گردن .
دشمنی هم دارند به نام تیز دندان که یک گرگ است .
ابر باران شروع به ساخت یک جا صندوقچه کرده بود . این صندوق از چوب بود . ولی همین که کارش به آخر رسید. پشمک با توپ به صندوقچه زد . صندوقچه شکست . در حالی که نزدیک بود . کار ابر باران تمام شود .
ابر باران عصبانی شد . فریاد زد : پشمک .
رفت گوشه ای نشست .
شال گردن وقتی آن روز برای دیدن ابر باران به خانه آنها آمد . دید ابر باران مثل روز های قبل نیست . شال گردن علت ناراحتی ابر باران را پرسید . او هم شکسته شدن صندوقچه را برایش تعریف کرد .
شال گردن هم نگاهی به صندوقچه شکسته شده کرد . بعد هم با ناراحتی کار درست نمی شود . این صندوقچه هم طوری شکسته قابل تعمیر نیست .
شال گردن پیشنهاد داد ، ابر باران یکی دیگر درست کند .
ولی ابر باران دیگر حوصله این کار را نداشت .
شال گردن و پشمک از خانه خارج شدند . در حالی که صندوقچه شکسته شده با خود بردند . تا ابر آتش نگاهی به آن بیاندازد .
ابر آتش وقتی صندوق را نگاه کرد . بعد از اینکه نگاهی به آن انداخت ظرف 10 دقیقه صندوق را تعمیر کرد .
شال گردن و پشمک حتی فکرش را هم نمی کردند . ابر آتش در این زمان کم این کار را انجام دهد .
قبلا این کارها را انجام می داده .
وقتی صندوقچه را به ابر باران نشان دادند . ابر باران خیلی خوشحال شد .

  • روبرت

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی