داستان کوتاه

هر روز یک قصه

داستان کوتاه

هر روز یک قصه

۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

کارتون
Once upon a time
روزی ، روزگاری
ابر باران اسم یک گوسفند است ، اسم برادرش پشمک (کودک) است ، اسم دوست او شال گردن است ، اسم دوست تازه واردش ابر آتش است .گرگ هم اسمش تیز دندان است .
ابر آتش می خواست کاری انجام دهد ، تا تعجب همه را به خودش جلب کند . ابر آتش خیلی قوی تر از بقیه گوسفند ها بود . ابر آتش تصمیم گرفت . همه را در خانه خود جمع کند .
از کارهای که انجام داده است ، برای آنها تعریف کند .
ابر باران ،پشمک و شال گردن در منزل ابر آتش بودند .
ابر آتش : من اگر بخواهم ، برای همیشه تیز دندان را از این ناحیه بیرون می کنم .
همه حرف او را تایید می کردند .
ناگهان پشمک صدایی تیز دندان را تقلید کرد .
ابر آتش خیلی ترسید .سریع به گوشه ای فرار کرد .
بقیه شروع به خندیدن کردند .

  • روبرت

کارتون
Once upon a time
گوسفندی به اسم ابر باران ، برادرش به اسم پشمک (کودک ) ، دوستش به اسم شال گردن ، گرگ هم به اسم تیز دندان در این قصه هستند .
ابر باران مشغول کار روی پروژه بود . ولی هر موقع روی کارش تمرکز می کرد . پشمک وارد اتاق کار می شد . از ابر باران درخواست می کرد . چند ساعتی با او بازی کند .
ابر باران بدون اینکه به پشمک اعتنایی کند . مشغول به کارش شد .حدود نیم ساعت پشمک از او درخواست بازی می کرد . در این نیم ساعت خود ابر باران تمرکزی روی کارش نداشت .
پشمک دائم تمرکز او را بهم می زد . تا اینکه ابر باران عصبانی شد . سر پشمک داد کشید . پشمک ناراحت شد از اتاق بیرون رفت .
ابر باران پیش خودش فکر کرد . اگر همان اول به درخواست بازی پشمک را قبول می کرد . هم خودش نیم ساعت استراحت کرده بود و سر پشمک داد نمی کشید  .
ابر باران این روز ها وقتی برای پشمک برادر کوچک خود نداشت .
از شال گردن راهنمایی خواست ، شال گردن به او پیشنهاد داد ، با هم به بیرون از شهر بروند .
پس ، شال گردن ، ابر باران و پشمک، 3 نفری به دل طبیعت رفتند . جای که چند درختی به چشم می خورد .
این بار شروع به طناب بازی می کردند ، شال گردن و ابر باران یک سر طناب را گرفته بودند ، پشمک هم آن وسط بود . شال گردن و ابر باران طناب را می چرخاندن ، وقتی به پاهای پشمک می رسید . باید از روی طناب می پرید .
در همین لحظه تیز دندان از راه می رسد . دوباره آرام ، آرام نزدیک می شود . بعد در لحظه مناسب به سمت پشمک یورش می برد . طناب به صورت تیز دندان می خورد .
تیز دندان : نامرد ها من با دست خالی شما با طناب .
تیز دندان در حالی که با دست صورتش را گرفته روی دو پای خود راه می رود . از آنجا می رود .
ابر باران و شال گردن و پشمک هم غروب از آن محل می روند .

  • روبرت

کارتون
Once upon a time
ابر باران قسمت 6
اسم یک گوسفند ابر باران است ، اسم برادرش پشمک است ، اسم دوست این گوسفند شال گردن است ، اسم دشمن آنها تیز دندان است .
شال گردن به دنبال دوست خود بود . ولی هر چه تماس نمی گرفت . هیچ جوابی ابر باران به او نمی داد . ابر باران هیچ موقع این حد بی خبر نمی رفت .ولی بعد از چند ساعت گوشی . شال گردن زنگ خورد .
ابر باران بود ، توضیح داد برای او کاری پیش آمده است . دوباره پشمک باعث این اتفاق بود . پشمک این بار باعث شده بود . گوشی موبایل ابر باران خراب شود .
پشمک گوشی موبایل ابر باران از او گرفته بود .
هر کاری ابر باران کرده بود . ولی پشمک راضی نمی شود . دوباره گوشی موبایل ابر باران را به او بدهد .
به شرط اینکه ابر باران برای او یک اسباب بازی بخرد . ولی هم راضی نمی شود . برای او این کار را انجام دهد .
اوضاع اینطوری می شود .
ناگهان تیز دندان به این دو برادر حمله می کند . پشمک ناچار می شود . گوشی را به برادرش بدهد.
وقتی گوشی را به برادرش می دهد . پشمک یک عکس از تیز دندان می گیرید .
تیز دندان که از فلش دوربین ترس عجیبی دارد . از آن محل فرار می کند .

  • روبرت