اشک های خرگوش سبزه پس از نرسیدن به رویاهاش .
خرگوش سبزه ای بود ، خیلی پر از امید و آرزو ها که به خیلی از آرزوهاش رسیده بود .
ولی انگار این خرگوش به آرزوهای مهم که داشت ، نرسیده بود .
این خرگوش به خاطر این که در مسیر آرزوهای خرد و کوچک می رفت ، این آرزوهای خرد کوچک متاسفانه آرزو های خرد کوچکی نبودند ، این خرگوش را در مسیر آرزوهای بزرگ خرگوشی خودش پیش ببرد، نبودند .
این آرزوهای خرد کوچک فقط بیراه ها بودند ،
بیراه ها آنقدر خرگوش را در خود فرو برده بودند ، این خرگوش در تاریکهای قدم بر می داشت ، ولی یک روز این خرگوش به جای رسید.
دید بعد از عمری تلاش در یک پیست اسب دوانی زندگی ، همیشه اسب زندگی او آخر می شود .
racecourse :پیست اسب دوانی)
ریس کورس از اینجا به بعد ، همان پیست racecourse اسب دوانی است .
دید که بابا هر بار یک دور این مسیر را می دود . دوباره این racecourse است . برای همین دوباره آخر شده بود .
دوباره فشار های باخت بیشتر از باخت قبلی می شد .
خرگوش سخت از قبل انرژی خود را از دست داد . تماشاچی های racecourse ریس کورس این خرگوش را مسخره می کردند .
این خرگوش سبزه را ببین ، همیشه آخر است . ولی این خرگوش را از قبل نا امید می کرد . نیرو و نسل جوان خرگوش های بود .
خیلی از خرگوشهای فعلی باهوش تر و قوی تری بودند ، اسب های که متعلق به تعلیم دهندگان جون بود ، بهتر از تعلیم دهنده های قدیمی آموزش می دادند .
خرگوش سبزه یک تعلیم دهنده اسب بود . یک روز می خواست ، این کار را برای همیشه رها کند .
ولی انگار چیزی مانع رفتن . او می شد .
یک فکر در سرش داشت ، مقداری پول برای او باقی مانده بود ، او یک اسب جدید می خواست . یک سوار کار جدید .
باید مقداری هم پول خرج می کرد ، بفهمد . چرا همیشه اسب در ریس کورس ، پیست اسب دوانی اسب او آخر می شود .
racecourse ریس کورس مثل یک زندگی بود . فقط یک اسب برنده می شدند . همه در تلاش بودند . برای برنده شدن .
ولی انگار در این مسابقه برای اسبی که متعلق به سبزه خرگوشه بود . از قبل مشخص شده بود .
بلاخره تصمیم گرفت .
روی همان اسب بازنده خودش ، روی سوار کار بازنده خودش و روی شرایط موجود سرمایه گذاری کند .
برای همین اسب پیر خود را با غذا های بهتری تغذیه کرد ،سوار کار خود را هم مجبور کرد ، هر روز 30 دقیقه بدود .
به اسب خودش بیشتر اهمیت داد ، اول از همه باید فکری به حال این که فقط بر روحیه اسب کار می کردند .
3 اسب و 3 سوار کار خرگوش دیگر استخدام کرد ،
در racecourse ریس کورس یک مسابقه ساختگی برگذار کرد .
در این مسابقه ساختگی عده ای هم سیاه لشکر خرگوشی حدود یک کلاس خرگوش را از مدرسه آورده بود ، خرگوش های دانش آموز نقش تماشاچی ها را بازی می کردند .
بعد از اینکه مسابقه ساختگی در racecourse پیست اسب سواری برگذار شد .
در نتیجه اسب بازنده خرگوش سبزه اول شد .
صدای جیغ و بچه کلاس خرگوش ها به گوش می رسید .
اسب دوباره برنده شدن ، را حس می کرد ، دوباره انگار قدرت گرفته بود
.
این کار را 3 هفته تکرار کردند . کم کم اسب بازنده به یک اسب با روحیه تبدیل شده بود . با قدرت بیشتری می دوید .
سبزه خرگوشه بلاخره ابتکاری به خرج داده بود ، ولی باید از یک برنده تقلبی یک اسب واقعی برنده می ساخت به خاطر همین سعی کرد .
پیش از مسابقه یک مسابقه واقعی برگزار کنند .
در racecourse پیست مسابقه یک واقعی برگزار کرده بود . استرس در سوارکار اسب خرگوش خط سفید . دیده می شد .
قبل از مسابقه سبزه خرگوشه خط سفید را کنار کشید ، به او گفت : این اسب آن اسب بازنده نیست . نگران نباش .
تو هم سعی کن ، به اسب اعتماد کنی . ولی مطمئن در این مسابقه می بازد . به خاطر همین سعی کن . به آن فشار نیاوری ببین عکس العمل اسب بعد از اینکه از او تشویق نشود، چیه ؟
مسابقه شروع شد .
نتیجه مسابقه جالب بود ، اسب بازنده همیشه با اختلاف زیادی می باخت ولی اینبار ، چسبیده به آخرین مسابقه پا به پای اسب سوم می دوید .
چیزی اسب بازنده اسمش تیره مشکی بود ، بعد از مسابقه اسب تیره مشکی اصلا تشویق نشد .
ولی خبری از تشویق بچه های کلاس خرگوشها که برای دیدن مسابقه اسب سواری آمده بودند ، نبود .
همه دور اسب برنده جمع شده بودند ، ولی این کار را طوری انجام می دادند ، که تیره مشکی این صحنه ها را ببیند .
سبزه خرگوشه به سوار کارش خط سفید خرگوشه گفت : چطور بود، مسابقه واقعی ، گفت : عالی بود .
وقتی عقب ماندیم ، یک لحظه فکر کردم ، سرعتش فوق العاده شده ، ولی این اسب پیر واقعا لحظه های آخر رو خوب دوید .
اگر 50 متر بیشتر racecourse ریس بود . هر 3 اسب جلو می افتاد .
بعد از آن مسابقه واقعی ، اما با یک تغییر این بار تماشا چی تمام racecourse صندلی های ریس کورس را پر کرده بودند .
ولی این اسب ها مثل قبل در همان سطح نبودند ، یک درجه مسابقات پایین تر بودند .
تیره مشکی اسب و سوار کار او خط سفید در این مسابقه واقعی اول شدند .
یک پیروزی بزرگ بود .
این بار تیره مشکی یک اسب بازنده نبود ، با یک فکر خوب سبزه خرگوشه توانسته بود ، یک اسب بازنده را به یک اسب برنده تبدیل کند .
در مسابقه با سطح بالاتر هم شرکت کردند ،
باور کردنی نبود ، این اسب با اختلاف زیادی آن مسابقه هم را برد ، چون دوباره برنده شدن را احساس کرده بود .